رهبران بعضی اوقات لغزش می خورند اما هنوز هم می توانند خدمت کنند

مشارکت

درین بخش از “جستجوی خدا “ خوش آمدید. بیایم با احوال پرسی از هم دیگر شروع کنیم. بعد از آخرین ملاقاتی که باهم داشتیم، از کدام واقعه‌ی زندگی‌تان شکرگزار هستید؟
نگرانی این هفته‌ی شما چیست و برای بهتر شدن اوضاع به چه چیز نیاز دارید؟
نیازمندی‌های افراد در جامعه‌ی شما چیست و برای رفع این نیازمندی‌ها چگونه می‌توانیم همدیگر را کمک کنیم؟
داستانی را که در جلسه‌ی قبل باهم خواندیم چه بود؟ از آن داستان در‌باره‌ی خداوند و درباره‌ی انسان چه یاد گرفتیم؟
درجلسه‌ی قبلی که باهم داشتیم، شما تصمیم گرفتید که از آنچه آموخته‌اید اطاعت نمایید. اطاعت کردید؟ نتیجه‌اش چطور بود؟
از داستان قبلی با چه کسانی شریک نمودید؟ پاسخ آنها چگونه بود؟
در آخرین ملاقات که باهم داشتیم، چندین نیازمندی را شناسایی کردیم و برای رفع آن نیازها برنامه‌ریزی نمودیم که کاری را انجام بدهیم. انجام دادید و نتیجه‌اش چطور بود؟
و حالا بیایید به داستان امروز در باره خداوند گوش بدهیم

لوقا 22: 54-62

⁵⁴ عیسی را دستگیر کردند و به خانۀ کاهن اعظم آوردند. پِترُس از دور بدنبال آن ها می آمد. ⁵⁵ در بین حویلی خانۀ کاهن اعظم عده ای آتشی روشن کرده و دور آن نشسته بودند. پِترُس نیز در بین آنها نشست. ⁵⁶ در حالی که او در روشنایی آتش نشسته بود کنیزی او را دید به او نگاه کرده گفت: «این مرد هم با عیسی بود.» ⁵⁷ اما پِترُس منکر شد و گفت: «ای زن، من او را نمی شناسم.» ⁵⁸ کمی بعد یک نفر دیگر متوجه او شد و گفت: «تو هم یکی از آن ها هستی.» اما پِترُس به او گفت: «ای مرد، من نیستم.» ⁵⁹ تقریباً یک ساعت گذشت و یکی دیگر با تأکید بیشتری گفت: «البته این مرد هم با او بوده چون که جلیلی است.» ⁶⁰ اما پِترُس گفت: «ای مرد، من نمی دانم تو چه می گویی.» در حالی که او هنوز صحبت می کرد بانگ خروس برخاست ⁶¹ و عیسی خداوند برگشت و مستقیماً به پِترُس نگاه کرد و پِترُس سخنان خداوند را به خاطر آورد که به او گفته بود: «امروز پیش از این که خروس بانگ بزند تو سه بار خواهی گفت که مرا نمی شناسی.» ⁶² پِترُس بیرون رفت و زار زار گریست.

یوحنا 21: 13-17

¹³ پس عیسی پیش آمده نان را برداشت و به آنها داد و ماهی را نیز همینطور. ¹⁴ این سومین باری بود که عیسی پس از رستاخیز از مردگان به شاگردانش ظاهر شد. ¹⁵ بعد از صرف نان، عیسی به شمعون پِترُس گفت: «ای شمعون پسر یونا، آیا به من بیش از اینها محبت داری؟» پِترُس جواب داد: «بلی، ای خداوند، تو می دانی که تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «پس به بره های من خوراک بده.» ¹⁶ بار دوم پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا به من محبت داری؟» پِترُس جواب داد: «ای خداوند، تو می دانی که تو را دوست دارم.» عیسی به او گفت: «پس از گوسفندان من نگهبانی کن.» ¹⁷ سومین بار عیسی از او پرسید: «ای شمعون پسر یونا، آیا مرا دوست داری؟» پِترُس از اینکه بار سوم از او پرسید آیا مرا دوست داری غمگین شده گفت: «خداوندا تو از همه چیز اطلاع داری، تو می دانی که تو را دوست دارم.» عیسی گفت: «گوسفندان مرا خوراک بده.

The Bible in Dari “Today’s Dari Version” © 2008 United Bible Societies and Pamir Ministries (OM). Scripture taken from “Today’s Dari Version” - TDV08 © 2008 United Bible Societies and Pamir Ministries (OM). Used by permission. All rights reserved. Pamir Productions

فرم درخواست

حالا یک نفر از جمع ما این داستان را به زبان خودش تکرار کند. به گونه‌ ای که فکر کند آن را برای کسی قصه می‌کند که هنوز داستان را نشنیده است. اگر متوجه شدیم که جایی از داستان را کم یا زیاد کرد، کمکش کنیم وبرایش یادآور شویم، مطلب را که قصه نمودید از کجایی داستان است؟
از داستانی که خواندیم درباره‌ی خداوند ویژگی‌های او و کارهایی که انجام می‌دهد چی می‌آموزیم؟
از داستانی که خواندیم به صورت عموم درباره‌ی انسان و به صورت خاص درباره‌ی خودمان چی می‌آموزیم؟
از این داستان در باره رهبر بودن چه را آموختیم؟
از داستانی که خواندیم چه اطاعتی را در زندگی خود می‌گیرید؟ یک اطاعت مشخص را که در این هفته از داستان می‌گیرید چیست؟
قبل از اینکه بار دیگر باهم ملاقات کنیم می‌خواهید این داستان را با چه کسی قصه کنید؟ آیا کسانی را می‌شناسید که مانند ما و شما علاقه به شناخت از کلام خداوند از طریق این برنامه داشته باشند؟
در پایان جلسه قرار داریم، بیایید زمان نشست بعدی و تسهیل‌کننده‌ی آن را مشخص کنیم
وقت خوب را باهم داشتیم. در آخر شمارا تشویق میکنم که اطاعاتی را که از داستان‌ها در زندگی خود می‌گیرید یاد داشت کنید و قبل از جلسه‌ی بعدی دوباره به داستان گوش بدهید. تسهیل‌کننده‌ی جلسه‌ی بعدی می‌تواند متن و صوت داستان را در اختیار کسانی که می‌خواهند قرار دهد. در پایان جلسه از خداوند می‌خواهیم که یاری دهنده‌ی همه‌ی ما و شما باشد

0:00

0:00